گزارش خطا در معنی کلمه 'irresistible'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: سخت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: غیر قابل‌ مقاومت‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: قوی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, prove | become | remain | make sb/sth The very high salary made the job irresistible. | find sb/sth You'll find our offer irresistible. ADV. quite, totally | almost | simply | apparently, seemingly Public spending has an apparently irresistible momentum. | somehow PREP. to His rugged good looks made him irresistible to women.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :