گزارش خطا در معنی کلمه 'irritated'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دلگیر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: عصبانی

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: خشمگین

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, look, sound | become, get ADV. deeply, profoundly | thoroughly | increasingly | faintly, a little, mildly, rather, slightly | visibly PREP. at She was deeply irritated at being thwarted. | by He was slightly irritated by her forgetfulness.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :