گزارش خطا در معنی کلمه 'itch'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خارش‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: جرب‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: خاریدن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خارش‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. irritating VERB + ITCH relieve, scratch (at) The dog was scratching at an itch behind its left ear.

Oxford Collocations Dictionary

2 general::   verb ADV. positively VERB + ITCH make sb The heat made me itch all over. PREP. for He was itching for a chance to show how good he was. | with Her fingers positively itched with the desire to slap his face.

Oxford Collocations Dictionary

3 general:: noun a restless desire or craving: My wife has an itch to travel.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :