گزارش خطا در معنی کلمه 'Jew'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: جهود

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: یهودی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: كلیمی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. devout, pious, practising, religious His family are all practising Jews. | secular | Hasidic, orthodox | Progressive, Reform | Ashkenazi, Sephardic VERB + JEW be born He was born a Jew in first century Palestine. | become

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :