گزارش خطا در معنی کلمه 'jug'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دركوزه‌ ریختن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بستو

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: كوزه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun large bottle: They drank a jug of wine.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. measuring | china, earthenware, enamel, enamelled, glass, plastic | cream, milk, water, wine VERB + JUG fill, pour sth into He filled a jug with juice. | pour, tip She poured a jug of water over his head. | empty, pour sth from/out of PREP. ~ of a jug of milk

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :