گزارش خطا در معنی کلمه 'junior'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دانشجوی سال سوم

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: زودتر

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دانشجوی‌ سال‌ سوم‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: اصغر

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: موخر

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: تازه‌تر

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: كم‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. lower: He was a junior partner in the firm. noun third year student: She was a junior in college.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be ADV. very a very junior officer | comparatively, fairly, quite, relatively She's quite junior in the organization. PREP. to John is still junior to me at work.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :