گزارش خطا در معنی کلمه 'juxtapose'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: پیش‌ هم‌ گذاشتن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: پهلوی‌ هم‌ گذاشتن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: Phrase(s): juxtapose someone or something to someone or something to place people or things next to each other, in any combination. (Also implies that the placing or arranging is done carefully.) • I went to the meeting room early so I could juxtapose myself to the head of the table. • I juxtaposed the chair to the view out the window.

McGrawhill's American Idioms And Phrasal Verbs

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :