گزارش خطا در معنی کلمه 'knead'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: امیختن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ورزیدن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: خمیر كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مالیدن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: سرشتن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to mix and work into a uniform mass: She used her hands to knead the dough.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. gently, lightly She gently kneaded the muscles in his back. | well Add the water and knead the mixture well.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :