گزارش خطا در معنی کلمه 'knob'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: برامدگی جمجمه

اصطلاحات پیشنهادی دکتر حسن مهربانی یگانه

2 عمومی:: دستگیره‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: گره‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: برامدگی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: قبه‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: دسته‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: کلید گردان

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: دكمه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun swelling: The knob on his arm was large.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. door | control, volume Adjust the control knobs by pressing lightly. VERB + KNOB adjust, fiddle with, touch, turn, twiddle I've tried twiddling the knobs, but nothing seems to happen. KNOB + VERB adjust sth, control sth PREP. ~ on the knobs on the radio

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :