گزارش خطا در معنی کلمه 'larder'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خوراكی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گنجه‌ خوراك‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دولابچه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. full, well-stocked | bare, empty | walk-in VERB + LARDER fill, stock | empty, raid He comes home from school and raids the larder. LARDER + NOUN door, shelf PREP. in the ~ There wasn't much food left in the larder.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :