گزارش خطا در معنی کلمه 'lazy'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: باكندی‌ حركت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: درخورد تنبلی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: كندرو

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: كند

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: تنبل‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: بط‌ی‌ء

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. slothful: He was known as a lazy man.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be, feel | become, get, grow He had grown lazy and fat. We thought we were winning, so we got lazy. ADV. extremely, incredibly, really, very | downright | almost His smile was slow, almost lazy. | a bit, pretty, rather

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :