گزارش خطا در معنی کلمه 'lenient'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بامدارا

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ملایم‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: باگذشت‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: اسان‌ گیر

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: ضد یبوست‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: ملین‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, seem | become ADV. extremely, very | quite, relatively | excessively, unduly The appeal judge agreed that the original sentence was unduly lenient. PREP. with The police are sometimes more lenient with female offenders.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. inclined not to be harsh or strict: His parent had quite lenient rules.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :