گزارش خطا در معنی کلمه 'leverage'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 حسابداری و مالی:: اهرم مالی

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: كار اهرم‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دستگاه‌ اهرمی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: شیوه‌ بكار بردن‌ اهرم‌

شبکه مترجمین ایران

5 سیاسی و روابط بین الملل:: بهره‌گیری

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun force ADJ. enough, sufficient | extra | maximum VERB + LEVERAGE have He tried to push the door open, but he didn't have sufficient leverage. | gain, get, obtain | apply, exert Position the piece of wood so that maximum leverage can be applied. | provide | increase influence ADJ. economic, political VERB + LEVERAGE have | gain They are determined to gain more political leverage. | give sb

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :