گزارش خطا در معنی کلمه 'lighting'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: روشنایی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: احتراق‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: اشتعال‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: روشنایی

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: سایه‌ روشن‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: نورافكنی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. bright, good, strong | low, poor, soft, subdued, subtle | adequate | artificial, natural | electric, fluorescent, gas, neon, strip | street | stage | domestic | emergency The generator supplies emergency lighting. | background | concealed | security QUANT. level VERB + LIGHTING have The kitchen hasn't really got adequate lighting. | fit, instal, put in LIGHTING + NOUN level | arrangement, scheme, system a typical lighting scheme for a house | effects | engineer

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :