گزارش خطا در معنی کلمه 'lover'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خاط‌رخواه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: فاسق‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: عاشق‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: دوستدار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. good, great, passionate | jilted, rejected She was shot by her jilted lover. | unfaithful | long-time They're colleagues as well as being long-time lovers. | live-in | secret VERB + LOVER be, become They became lovers when her husband first went abroad. | have, take It was common for upper-class women to take lovers.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun fan: He was a lover of classical music.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :