گزارش خطا در معنی کلمه 'military'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: نظ‌ام‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ارتشی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سربازی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: جنگی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: ارتش‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: نظ‌امی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun armed forces: I served 4 years in the military.

Simple Definitions

2 general::   noun the military VERB + MILITARY serve in I wasn't surprised to learn that he'd served in the military. | call in The government called in the military to deal with the riots. MILITARY + VERB seize/take power PREP. among/in/within ~ reports of growing discontent among the military PHRASES a member of the military

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :