گزارش خطا در معنی کلمه 'minor'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كهاد

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: صغیر

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: كوچكتر

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خردسال‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: شخص‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: پایین‌ رتبه‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: گرایش تحصیلی

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: اصغر

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: كمتر

شبکه مترجمین ایران

10 :: خرد

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, seem ADV. extremely, very This is a very minor operation and there is very little risk involved. | comparatively, fairly, quite, relatively That's a relatively minor matter. We can leave it till later. | apparently, seemingly

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. trivial: We had a minor accident with the car. noun underage: She was a minor and can not go.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :