گزارش خطا در معنی کلمه 'autonomous'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خودگردان‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: دارای‌ حكومت‌ مستقل‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مستقل | خودمختار

واژگان شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خودگردان

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: خود مختار

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: (زیست‌ شناسی‌) دارای‌

شبکه مترجمین ایران

7 :: خودمختار

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. not controlled by others or by outside forces: Theirs became an autonomous division of the corporation.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be | become ADV. completely, fully, totally | largely | relatively | effectively Although officially a dependent territory the island is effectively autonomous. | politically PREP. from Higher education is relatively autonomous from the state.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :