گزارش خطا در معنی کلمه 'monitoring'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کامپیوتر و شبکه:: رصد و پایش

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 برق و الکترونیک:: monitoring

واژگان شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دیده‌بانی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: نظارت

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: فرابینی

واژگان شبکه مترجمین ایران

6 :: پایش

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. careful, close, systematic | frequent, regular | long-term, ongoing | constant, continuous | routine The problem was discovered during routine monitoring. | independent | environmental VERB + MONITORING need, require It is a problem that requires constant monitoring. MONITORING + NOUN agency, body, committee, group, network, organization, team, unit a UN monitoring team | device, equipment | procedure, process, system | programme | visit

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :