گزارش خطا در معنی کلمه 'moonlight'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: نور مهتاب‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: مشروبات‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بط‌ور قاچاقی‌ كار كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مهتاب‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. bright, clear | faint, pale QUANT. shaft a single shaft of moonlight VERB + MOONLIGHT be bathed in, gleam in, glint in, shine in The fields were bathed in bright moonlight that night. His helmet glinted in the moonlight. MOONLIGHT + VERB filter, shine, stream the faint moonlight filtering through the stained glass windows PREP. by ~ The castle looks fantastic by moonlight. | in the ~ The leaves were silver in the moonlight.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :