گزارش خطا در معنی کلمه 'moratorium'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: استمهال‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: (حق) مهلت‌ قانونی‌

شبکه مترجمین ایران

3 روان شناسی و مشاوره:: مهلت

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. six-month, etc. VERB + MORATORIUM impose, place | call for | announce, declare PREP. ~ on/upon The government has called for a moratorium on weapons testing.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :