گزارش خطا در معنی کلمه 'mouthpiece'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 هنر:: سر ساز

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: عامل‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دهن‌ گیر

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: دهانه‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: سخنگو

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: لبه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun part of a telephone ADJ. phone/telephone VERB + MOUTHPIECE cover (up), put your hand over He put his hand over the mouthpiece and called his wife to the phone. sb/sth that informs the public about sb/sth's opinions ADJ. official, political VERB + MOUTHPIECE act as, be PREP. ~ for/of The media is controlled by the state and acts as a mouthpiece for the ruling party.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :