گزارش خطا در معنی کلمه 'muddy'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تیره‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: پر از گل‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: گل‌ الود

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: گلی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: گلی‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: گلی

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, look | become, get | get sth, make sth Don't get your shoes muddy! The rain had made the football pitch extremely muddy. ADV. extremely, very | all My boots were all muddy. | a bit, rather We all got a bit muddy and wet.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. wet dirt: Her clothes were very muddy.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :