فارسی
شبکه مترجمین ایران
شبکه مترجمین ایران
شبکه مترجمین ایران
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
شبکه مترجمین ایران
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
شبکه مترجمین ایران
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
english
1
general::
noun ADJ. army, prison | military VERB + MUTINY lead | be faced with, face PREP. ~ against He led a military mutiny against the senior generals. | ~ by mutiny by the menCRIME (for more verbs)
Oxford Collocations Dictionary