گزارش خطا در معنی کلمه 'mutiny'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: شورش

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: طغیان

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سرپیچی

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: نا فرمانی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: فتنه‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

6 عمومی:: ط‌غیان‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

7 عمومی:: تمرد

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: شورش‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

9 عمومی:: سرکشی

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: تمر

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

11 عمومی:: یاغی‌ گری‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

12 عمومی:: سر كشی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun ADJ. army, prison | military VERB + MUTINY lead | be faced with, face PREP. ~ against He led a military mutiny against the senior generals. | ~ by mutiny by the menCRIME (for more verbs)

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :