گزارش خطا در معنی کلمه 'napkin'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: دستمال‌ سفره‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سینه‌ بند

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دستمال‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: پیش‌ انداز

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun cloth: He wiped his chin with the napkin.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. clean | folded | dinner | table She dabbed her mouth with her table napkin. | damask, linen, paper VERB + NAPKIN fold | unfold | tuck He tucked his napkin under his chin. | dab sth with, wipe sth on/with NAPKIN + NOUN ring napkin rings made of silver

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :