گزارش خطا در معنی کلمه 'bachelor'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: زن‌ بی‌ شوهر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: کارشناسی

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مجرد

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مرد بی‌ زن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: عزب‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: بدون‌ عیال‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: مرد

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: عزب

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. confirmed He was 38, and a confirmed bachelor. | eligible one of the country's most eligible bachelors BACHELOR + NOUN days, life | flat, pad | status

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: someone who is not married bachelor a man who has never been married: • He’s a confirmed bachelor (= a man who has decided he will never marry ) . spinster old-fashioned a woman who has never been married and is no longer young: • The house was owned by an elderly spinster.

Longman-Thesaurus

3 general:: noun unmarried man: The young man was a bachelor.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :