گزارش خطا در معنی کلمه 'nourishment'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تغذیه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: قوت‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: غذا

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خوراك‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun sustenance: We all need nourishment for health.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. adequate, proper, sufficient lack of adequate nourishment | vital | emotional, intellectual VERB + NOURISHMENT draw, get, obtain, take | deprive sb/sth of, provide (sb/sth with) PREP. ~ from Every animal in the food chain draws nourishment from other animals or plants.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :