گزارش خطا در معنی کلمه 'nudge'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اشاره‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: تلنگر

واژگان شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سقلمه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: باارنج‌ زدن‌

شبکه مترجمین ایران

5 روان شناسی و مشاوره:: سقلمه

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. gentle, little | affectionate VERB + NUDGE give sb She gave me a gentle nudge in the ribs to tell me to shut up. | feel

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun a gentle push: He need s nudge to get going at times. verb to come close; near: The temperature nudged past a 110 degrees.

Simple Definitions

3 general::   verb ADV. gently, playfully PHRASES nudge sb in the ribs She nudged him playfully in the ribs.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :