گزارش خطا در معنی کلمه 'numerous'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: زیاد

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بسیار

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: كثیر

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: پرجمعیت‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: بیشمار

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: بزرگ‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. many: He made numerous errors every day.

Simple Definitions

2 general::   adj. VERBS be | become ADV. especially, particularly, very | increasingly | reasonably, relatively | enough, sufficiently By the mid-twelfth century pilgrims were numerous enough to merit a guidebook. PHRASES too numerous to list/mention The related publications are far too numerous to list individually.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :