گزارش خطا در معنی کلمه 'nurse'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: پرستاری‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: پروراندن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مهد

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: پرستار

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: دایه‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: پرورشگاه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. qualified, registered, trained | staff the children's ward staff nurse | ward | junior, senior | ancillary, auxiliary | student, trainee | male | day, night | community, district | hospital, practice, school This is a job for the school nurse. | private | specialist | maternity, psychiatric, triage, veterinary NURSE + NOUN manager, practitioner, specialist, tutor | educationJOB

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun attendant: She was a nurse in the hospital. verb ministered: We nursed him back to health.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :