گزارش خطا در معنی کلمه 'occurrence'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خط‌ور

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: رویداد

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: رخداد

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تصادف‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: واقعه‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: وقوع‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: پیدایش

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: اتفاق‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: پیشامد

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. common, everyday, widespread | daily, frequent, regular | rare, uncommon | isolated | strange, unexpected, unusual VERB + OCCURRENCE prevent | predict PREP. ~ in These mild fits are quite a common occurrence in babies. PHRASES frequency of occurrence words with a high frequency of occurrence in language

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun occasion: On that occurrence I was in the city. noun incidence: It was the sixth occurrence of it.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :