گزارش خطا در معنی کلمه 'offset'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 زیست شناسی:: جبران

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 برق و الکترونیک:: جبران کردن

واژگان شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: افست‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: جبران‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نقط‌ه‌ شروع‌ مسابقه‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: چاپ‌ افست‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: جابجاسازی‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: چین‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: مبدا

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. largely, substantially | completely, exactly | more than The company's losses in the USA were more than offset by gains everywhere else. | partially, partly VERB + OFFSET help (to) The money will help offset big medical bills. PREP. against Your donations to charity can be offset against tax.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :