گزارش خطا در معنی کلمه 'opposed'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: مخالف‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: متضاد

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: روبرو

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: مواجه‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: مخالف‌ی

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

6 عمومی:: مقابل‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

7 عمومی:: نقیض‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

8 عمومی:: ضد

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. opposed to disagreeing strongly with sth VERBS be | remain ADV. adamantly, bitterly, deeply, fiercely, firmly, fundamentally, implacably, profoundly, resolutely, strongly, vehemently, very (much), violently | absolutely, categorically, completely, directly, totally, utterly, wholly | largely | actively, openly, publicly the party most openly opposed to military rule very different from sth VERBS be, seem, stand | remain ADV. completely, diametrically, directly, entirely, fundamentally, utterly Our views are diametrically opposed on this issue. | mutually The two sets of values seemed mutually opposed. PREP. to The path he saw himself taking in his research seemed directly opposed to the ethos of the department.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
لطفا صبر کنید
کد امنیتی بالا را وارد کنید :