گزارش خطا در معنی کلمه 'orange'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: مركبات‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: پرتقال

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نارنج‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: نارنجی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: پرتقال‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: پرتقالی‌

شبکه مترجمین ایران

7 :: نارنجی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun citrus fruit: We each ate an orange.

Simple Definitions

2 general::   adj.COLOUR

Oxford Collocations Dictionary

3 general::   noun ADJ. juicy | sour, sweet | mouldy QUANT. segment VERB + ORANGE eat, have, squeeze | peel ORANGE + NOUN segment | pip | peel, rind, zest Add a little grated orange peel. | juiceFRUIT

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :