گزارش خطا در معنی کلمه 'orderly'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: منظ‌م‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: (نظ‌) گماشته‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مرتب‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: باانضباط‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: مصدر

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: خدمتكار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be ADV. very | fairly, more or less, relatively PHRASES in an orderly fashion/way We want to bring about this change in an orderly fashion.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. neat: Keep the classroom in an orderly manner.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :