گزارش خطا در معنی کلمه 'orphan'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بی‌ پدر و مادر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: یتیم‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ط‌فل‌ یتیم‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. little | poor a poor little orphan | war VERB + ORPHAN be left She was left an orphan at the age of five. | adopt ORPHAN + NOUN boy, girl

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun no parents: The small child was an orphan.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :