گزارش خطا در معنی کلمه 'outskirts'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: حومه‌حول‌و حوش‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: پیرامون‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: كنار

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun ADJ. sprawling | city | northern, etc. VERB + OUTSKIRTS reach PREP. in the ~ a school in the outskirts of Athens | on the ~ We live on the outskirts of Leeds. | through the ~ driving through the outskirts of London

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun suburbs: The outskirts of the city are crowded.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :