گزارش خطا در معنی کلمه 'palate'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: سقف‌ دهان‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: كام‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: چشیدن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ذائقه‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: سق‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: ط‌عم‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun part of the mouth ADJ. hard | soft | cleft Their baby had an operation to repair a cleft palate. sense of taste ADJ. discerning, discriminating, sophisticated | jaded Here is a dish that will revive jaded palates. VERB + PALATE have She has a discerning palate. | appeal to, suit This kind of food appeals to more sophisticated palates. | clean, cleanse Have an apple to cleanse your palate.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :