گزارش خطا در معنی کلمه 'bankruptcy'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ورشكستگی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: افلاس‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ورشکستگی

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ورشكستگی

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: توقف‌ بازرگان‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: افلاس

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: اعسار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. personal VERB + BANKRUPTCY face Small travel operators are facing bankruptcy. | be close to, be on the brink/verge of | be driven/forced/thrown into, go into | file for, petition for The company has been forced to file for bankruptcy. | declare It is the only country to have declared bankruptcy. | be saved from, escape (from) BANKRUPTCY + NOUN order, proceedings The defendant has a bankruptcy order against him. PHRASES the threat of bankruptcy

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :