گزارش خطا در معنی کلمه 'accessory'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 برق و الکترونیک:: اکسسوری

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: همدست‌(حق)

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: معاون‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: معین‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: شریك‌(جرم‌)

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: نمائات‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: هم‌ دست‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: فرعی‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: جانبی

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun extra item ADJ. essential, perfect, useful This silk scarf is the perfect accessory for stylish summer evenings. | bathroom, car, fashion person who helps in crime PREP. ~ to an accessory to murder PHRASES an accessory before/after the fact (= a person who knows about a crime before/after it was committed and protects the criminal) (law) If you were lying to the police, then you have been an accessory after the fact for all these years.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :