گزارش خطا در معنی کلمه 'paralyse'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: فالج‌كردن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: بی‌اثر

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: افلیج‌كردن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: زمین‌گیر كردن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: فلج‌كردن‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   verb ADV. completely, totally | partially, partly He was partially paralysed by the fall. | almost, virtually PHRASES be paralysed from the chest/neck/waist down, be paralysed with fear, leave sb paralysed The accident left her paralysed.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :