گزارش خطا در معنی کلمه 'partition'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: جزء بندی‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: افراز

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: وسیله‌ یا اسباب‌ تفكیك‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: دیواره‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: تیغه‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: حد فاصل‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun something that divides: A partition separated the two offices.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. movable | folding VERB + PARTITION build, erect, put up | remove, take down PARTITION + VERB divide sth (up), separate sth The cafe was divided up by glass partitions. PARTITION + NOUN wall PREP. ~ between There were no partitions between the showers.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :