گزارش خطا در معنی کلمه 'paste'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: چسب‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: چسباندن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سریش‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خمیر

واژگان شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نوعی‌ شیرینی‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: گل‌ یا خمیر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. firm, stiff, thick | lumpy, smooth | wallpaper | curry, fish, tomato, etc. VERB + PASTE make (up), mix (up), mix sth into/to Mix the sugar mixture to a smooth paste. | form Mix the flour with enough water to form a thick paste. | apply, put on Apply the wallpaper paste with a roller.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun glue: We need paste for our scrapbook. verb glue: Paste that in your book.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :