گزارش خطا در معنی کلمه 'barefoot'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: پابرهنه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: پابرهنه

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj., adv. VERBS be, go, pad, stand, walk The children had to go barefoot because there was no money for shoes. He padded barefoot across the carpet.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :