گزارش خطا در معنی کلمه 'barren'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: عقیم‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سترون‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نامزروع

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: لم یزرع

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نازا

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: بی‌ ثمر

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: بی‌ حاصل‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: لم‌ یزرع‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: تهی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS appear, be | become | make sth The years of growing cotton had made the land completely barren. ADV. completely, entirely, utterly | almost | largely

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. empty: It was a barren desert. adj. childless: The woman was barren.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :