گزارش خطا در معنی کلمه 'pie'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: كلاغ‌ جاره‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: كلاغ‌ زنگی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: جانورابلق‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ادم‌ ناقلا

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: كلوچه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. apple, meat, etc. | mud The children are making mud pies in the garden. QUANT. piece, slice VERB + PIE eat, have | bake, cook, make PIE + NOUN filling | dish PREP. in a/the ~ What's the filling in these pies?FOOD

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun pastry: We had pie after dinner.

Simple Definitions

3 general:: In addition to the idiom beginning with PIE, Also see APPLE-PIE ORDER; EASY AS PIE; EAT CROW (HUMBLE PIE); FINGER IN THE PIE; SLICE OF THE PIE.

American Heritage Idioms

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :