گزارش خطا در معنی کلمه 'pillar'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ستون‌ ساختن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: اركان‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ركن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ستون

واژگان شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: جرز

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: ستون‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: پایه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun foundation: He is the pillar in the government.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. massive, solid, squat | supporting | concrete, marble, stone PILLAR + VERB hold sth up, support sth The roof is supported by eight massive stone pillars. PREP. behind a/the ~ I hid behind a pillar when I saw my former teacher. | ~ of a pillar of rock/smoke

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :