گزارش خطا در معنی کلمه 'pitchfork'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: پنجه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: شانه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: چنگال‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: دوشاخه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: pitchfork sb into sth to cause someone suddenly to be in a particular situation, usually a difficult one, especially when they are not ready • Her father died when she was 22, and she was pitchforked into the running of the estate.

Cambridge-Phrasal Verbs

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :