گزارش خطا در معنی کلمه 'plaintiff'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (حق) خواهان‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: شاكی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: دادخواه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: عارض‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: مدعی‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: شاكی

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun VERB + PLAINTIFF compensate PLAINTIFF + VERB bring an action (against sb), sue sb | allege sth, argue sth, claim sth, contend sth, seek sth, submit sth The plaintiff claimed that the correct procedures had not been followed. | obtain sth, prove sth The plaintiffs obtained an injunction in the High Court. PREP. against the ~ Costs were awarded against the plaintiff. | on behalf of the ~ the lawyer appearing on behalf of the plaintiff

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :