گزارش خطا در معنی کلمه 'plastic'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: قابل‌ تحول‌ و تغییر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: قالب‌ پذیر

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نرم‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تغییر پذیر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. heavy-duty, reinforced, strong, sturdy, tough | thin | flexible | rigid | moulded | clear, see-through, transparent | shiny | biodegradable | foam | sticky-backed VERB + PLASTIC make, manufacture, produce | recycle | make/mould sth from/in/(out) of dashboards moulded in plastic | cover sth with, wrap sth in

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun flexible material: The toy was made of plastic.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :